Fix me| Part 49
-وقتی که صبح شد، منم باهاش سرد رفتار میکنم تا بفهمه چقدر ناراحت شدم و معذرت خواهی کنه!
مرد زمزمه کرد و کمی بعد به خوابِ عمیقی فرو رفت.
"تایم اسکیپ، ساعت ۱:۰۶ دقیقه."
مرد بالاخره بیدار شد. ساعت دیواری روی دیوارِ اتاقش رو نگاه کرد و زیر لب لعنتی به خودش فرستاد.
-آیش(لعنتی)چقدر خوابیدم..
مرد دست و صورتش رو آب زد و به طبقه ی پایین رفت. میخواست نقشش رو عملی کنه ولی وقتی تهیونگ رو آماده ی بیرون رفتن دید، کاملا تعجب کرد.
-کجا؟
+با سوجین میرین دور بزنیم.
مرد با خودش فکر کرد؛ بازم؟ بدون اینکه به مرد اجازه ی اعتراض و یا حتی حرف دیگه ای رو بده، تهیونگ گوشیش رو برداشت و از عمارت خارج شد؛ و حالا فقط جونگکوک مونده بود و یه ذهن بهم ریخته و گیج شده.
تقریبا روزِ چهارم بود که تهیونگ با سوجین بیرون میرفت، حالا هرجا. شهربازی، رستوران، کافه، گیم نت و... توی این چهار روز، رابطه ی جونگکوک و پسر حتی شکر آب تر هم شده بود، نه باهام حرف میزدن، نه هیچی. فقط باهام دیگه سرد برخورد میکردن انگاری که باهم دیگه غریبه اند؛ توی روز کمترین وقتی پیش میومد که هم رو حتی ببیند، و بعدش تهیونگ با سوجین میرفت بیرون، در حدی که اجوما و مینهو متعجب شده بودند و سعی میکردن اون دو رو با هم آشتی بدن. قضیه در حدی بد شده بود که حتی یونگی و جیمین هم سعی میکردن کمک کنن ولی هیچکس نمیتونست کاری کنه. بیشتر وقت ها هم هردو غذاشون رو میبردن و تو اتاقشون تنهایی میخوردن.
خلاصه امروز روز پنجم بود، مرد دیگه طاقت نیاورد و گوشیش رو برداش و به سوجین پیام داد.
"عکس چتشونو اسلاید بعد میزارم."
مرد زمزمه کرد و کمی بعد به خوابِ عمیقی فرو رفت.
"تایم اسکیپ، ساعت ۱:۰۶ دقیقه."
مرد بالاخره بیدار شد. ساعت دیواری روی دیوارِ اتاقش رو نگاه کرد و زیر لب لعنتی به خودش فرستاد.
-آیش(لعنتی)چقدر خوابیدم..
مرد دست و صورتش رو آب زد و به طبقه ی پایین رفت. میخواست نقشش رو عملی کنه ولی وقتی تهیونگ رو آماده ی بیرون رفتن دید، کاملا تعجب کرد.
-کجا؟
+با سوجین میرین دور بزنیم.
مرد با خودش فکر کرد؛ بازم؟ بدون اینکه به مرد اجازه ی اعتراض و یا حتی حرف دیگه ای رو بده، تهیونگ گوشیش رو برداشت و از عمارت خارج شد؛ و حالا فقط جونگکوک مونده بود و یه ذهن بهم ریخته و گیج شده.
تقریبا روزِ چهارم بود که تهیونگ با سوجین بیرون میرفت، حالا هرجا. شهربازی، رستوران، کافه، گیم نت و... توی این چهار روز، رابطه ی جونگکوک و پسر حتی شکر آب تر هم شده بود، نه باهام حرف میزدن، نه هیچی. فقط باهام دیگه سرد برخورد میکردن انگاری که باهم دیگه غریبه اند؛ توی روز کمترین وقتی پیش میومد که هم رو حتی ببیند، و بعدش تهیونگ با سوجین میرفت بیرون، در حدی که اجوما و مینهو متعجب شده بودند و سعی میکردن اون دو رو با هم آشتی بدن. قضیه در حدی بد شده بود که حتی یونگی و جیمین هم سعی میکردن کمک کنن ولی هیچکس نمیتونست کاری کنه. بیشتر وقت ها هم هردو غذاشون رو میبردن و تو اتاقشون تنهایی میخوردن.
خلاصه امروز روز پنجم بود، مرد دیگه طاقت نیاورد و گوشیش رو برداش و به سوجین پیام داد.
"عکس چتشونو اسلاید بعد میزارم."
۱۰.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.